ديشب يكي از دوستان و همكاران قديمي اومده بود خانه ما. از اوضاع خودش مي گفت و اينكه توي محل كار براش چه اتفاقي افتاده. از اوضاع احوال و آنچه كه براي او پيش آمده بود خبر داشتم. من هم چون خودم اين دوره رو تجربه كرده بودم و مي دانستم كه طرف مقابل چه انتظاري از من داره ، كاملا دقيق و فعالانه به حرفاش گوش مي دادم . به نوعي از دزد و... حرف مي زد. من هم ياد خودم افتادم كه همين حالت رو داشتم و هي فرياد مي زدم دزد ! دزد! دزد نابكار! ولي هيچكس .... .
جبران خليل جبران در مقدمه كتاب" ديوانه" مي گويد :
((تو ازمن مي پرسي كه چگونه ديوانه شده ام . ماجراي ديوانگي من اينگونه است: روزي مدتها پيش از اينكه خدايان متولد شوند، من از خوابي عميق برخواستم و دريافتم كه همه نقابهاي مرا دزديده اند – من هفت نقاب داشتم كه مطابق با هر روز هفته بر چهره مي زدم و هفت زندگي مختلف را پشت سر مي گذاشتم- من بدون نقابي بر چهره در ميان خيابانهاي شلوغ مي دويدم و فرياد مي زدم: دزد! دزد! دزد نابكار !
مرد و زن بر من مي خنديدند و برخي بدليل وحشت از من به درون خانه هايشان مي دويدند.و هنگامي كه به بازار رسيدم جواني كه بر سر در يك خانه ايستاده بود، فرياد زد: او يك ديوانه است. من به بالا نگاه كردم تا رو در روي او قرار گيرم. آفتاب براي نخستين بار چهره من را بوسيد و روح من با شعله عشق به سوي آفتاب پركشيد. من ديگر نقاب نمي خواستم و گويي كه در خلسه به سر مي بردم، فرياد مي زدم: "خداوندا، دزدان نقابهاي مرا حفظ كن و از سر تقصير آنها بگذر". به اين ترتيب ديوانه شدم.
و من آزادي و حقيقت را در ديوانگي يافتم: آزادي، تنهايي و امنيت از شناخته شدن براي افرادي كه ما را بدون درك وجود دروني درك ميكنند.))
گاهی اوقات اتفاقاتی توی زندگی ما می افتد که در وهله اول باعث ناراحتی و تکدر خاطر ما می شود. شروع می کنیم به شکایت و ناله . ولی بعد از مدتی می بینیم این اتفاق ناخواسته که به ما تحمیل شده باعث گردیده که به چیزهایی برسیم که مانع اش توسط اون اتفاق برداشته شده . این نکته یکی از نکاتی است که جبران خلیل جبران با ادبیات زیبایش به صورت شیوا در متن بالابیان کرده . در حال حاضر همین نگاه را من به اتفاقات گذشته دارم . به دوست عزيزم گفتم با وجود اينكه مسير طولاني و سخت بود افق هاي اميد بخش و تازه اي پيش رویم باز شده و الان احساس بهتری نسبت به گذشته دارم و علی رغم بدیها،دشمنی ها، کم بینی و حسادتها و كج انديش هايي كه خواسته يا ناخواسته توسط غير دوستان در حق ما صورت گرفت از خداوند شاكرم . البته مثل جبران خليل جبران نمي گويم :"خداوندا، دزدان نقابهاي مرا حفظ كن و از سر تقصير آنها بگذر" و مثل بعضی ها هم نيستيم كه شخصی که به او تهمت زده بود را واگذار به خدا كرد و سال بعد طرف مقابلش مرد. ولي به اين نكته ايمان دارم كه گاهي اوقات "عدو شود سبب خير اگر خدا خواهد"
امیدوارم اين دوست عزيزم به آن چیز هایی که دوست دارد برسد .