سکوت درخور اين لحظه هاي روشن نيست
پرنده بودن و باران ، پرنده بودن و باد
پرنده بودن و تقدير هر چه باد آباد
سکوت درخور اين لحظه هاي روشن نيست
بخوان بلند بر اين قله هاي بي فرهاد
اگرچه با عطش سوختن زمين گيرم
مرا به باد غزل هاي خويش خواهي داد
تو با سرودن از آغوش صبح مي بري ام
به رقص دستهءگنجشک در مزارع باد
ومن دوباره همان دوره گرد خواهم خواند
سکوت ... زخمه ... غزل خط فاصله فرياد ...
پرنده بودن و تقدير هر چه باد آباد
سکوت درخور اين لحظه هاي روشن نيست
بخوان بلند بر اين قله هاي بي فرهاد
اگرچه با عطش سوختن زمين گيرم
مرا به باد غزل هاي خويش خواهي داد
تو با سرودن از آغوش صبح مي بري ام
به رقص دستهءگنجشک در مزارع باد
ومن دوباره همان دوره گرد خواهم خواند
سکوت ... زخمه ... غزل خط فاصله فرياد ...
اگرچه سکوت در خور این لحظه های نیمه روشن نیست ولی چه کنیم که فرصت نوشتن نیست و یا شاید هم نبود انگیزه گفتن و نظر دادن علت پیدا نکردن فرصت باشه . حالا هرچی هست باشه ... فعلا از خلا نبود قانون کپی رایت استفاده می کنیم .
+ نوشته شده در پنجشنبه دوازدهم اردیبهشت ۱۳۸۷ ساعت توسط حميد رضا دودانگه
|